رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

رایان یکی یه دونه ی مامان و بابا

رایان و سیزده ماهگی

درود.... رایانم عمر مامان ایشالا همیشه سالم باشی گلم.... این دفعه سومه که دارم مینویسم اگه این دفعه هم کامپیوترو خاموش کردی پا میشم میرم دیگه!!! خوب انگار سرگرمی جدید پیدا کردی رفتی !!! هر روز میخوام بیام برات بنویسم از روزی که گذروندی ولی واقعا باهات سخته نوشتن آخه هی یا کام رو خاموش میکنی یا غرغر میکنی که بغل میخوای و بعدش هم دیگه هیچی هر چی نوشتم رو با یه کلید میپرونی!!! وروجک من چرا این قدر تو شیطونی؟؟!!!  خوب بزار از آخر هفته  قبل برات بگم که رفتیم دیدن خاله ندا و پرنسسای خوشکلش هانا و هانیتا.... وای خدایا هر چی از خوشکلیشون بگم کمه... بگین ماشالا... این قد ناز بودن که خدا میدونه ... جیگرای خاله ایشالا همیشه سا...
31 تير 1392

آمادگی برای تولد و اولین مروارید

درود... درود به همه ی دوستای ویلاگی به مامان بابای گلم مشتری های پر و پا قرص وبلاگم و به رایان قشنگم که هر روزش با دیروزش فرق داره... منو ببخش مامانی که چند وقته برات ننوشتم آخه درگیر کارای تولدتم میدونی که آخر هفته تولدته و من حسابی مشغولم .... قربونت بشم الهی که داری یه ساله میشی و خبر بسیار مهم این که دیروز دیدم وقتی بهت غذا میدم قاشق به یه چیزی میخوره و صدا میکنه و بعد با دست امتحان کردم و دیدم بلههههه... یه جوونه ی خوشکل رو لثه ی گل پسرم میدرخشه.... آره گلم بالاخره نگرانی من تموم شد و بالاخره در تقریبا یک سالگی دندون درآوردی .... قربون پسر حسابگرم برم که جشن تولد و جشن یه سالگیش یکی شده... مامان جون مبارک باشه فدات شم... این مدت خیلی ...
17 تير 1392

خرداد هم تموم شد!!

سلام و صد سلام عید همه مبارک.... رایان خوشکل من عیدت مبارک مامانی الهی قربونت بشم پارسال نیمه شعبان تو دلم بودی و من منتظر دیدن روی ماهت و امسال با خودت جشن میگیریم خدایا ممنون هزاران بار ممنون.... از آخرین باری که برات نوشتم خیلی گذشته ولی مامانی رو ببخش 22 ام که امتحانای بابایی تموم شد هم زمان با تموم شدنش اول شما یه کوچولو مریض شدی و خدا رو صر هزار بار زود خوب شدی ولی بعدش من و بابایی دو تایی مریض شدیم برا همین چند روز نتونستم بیام برات بنویسم این آخر هفته هم رفتیم خونه مامان جون اینا دو روزی بودیم بعد هم خونه مامان پروانه و دو روز هم اونجا بودیم و دیشب برگشتیم امروز هم بابایی رفته سر کار این دو سه روز بهمون خوش گذشت و خستگی از تنمون رف...
3 تير 1392
1